یادداشت سردبیر، شماره 19
سیاوش دانشور
کارگران، معلمان، جمهوری اسلامی
جامعه ایران مثل یک دیگ جوشان است. عوامل پایداری اجازه سکون و رکود و عقب نشینی را نمیدهند. مردم عاشق مبارزه و تظاهرات و کتک خوردن نیستند. مردم میخواهند زندگی کنند و لذت ببرند. اما اوضاع واقعی، ناامنی اقتصادی، بیحقوقی و سرکوب سیاسی، فقر لجام گسیخته و مزمن، بیکاری وسیع، بیکارسازیهای گسترده، بحران در بخش وسیعی از صنایع کشور، تن فروشی، اعتیاد، گرانی و هزار بدبختی دیگر اجازه نمیدهد جامعه ساکت باشد. زدن و بستن و راه انداختن موج اعدامها تاثیری را ندارد که باید داشته باشد. تحقیر جوانان در ملا عام تحت عنوان "مقابله با ارازل و اوباش" نتیجه عکس داده است. زنان علیرغم توحش خیابانی لمپنهای اسلامی ساز خود را میزنند. جوانان بیکار و عاصی به هر کس و از جمله آخوند و پاسدار گیر میدهند. در کوچه و خیابان علنا به سران حکومت و انبیا و اولیا فحش میدهند. جان مردم به لبشان رسیده است. وضع وخیم جمهوری اسلامی و سوالاتی که هر روز روی میز سرانش قرار میگیرد، اجازه نمیدهد که وضعیت در یک روند ممتد ادامه یابد. موقعیت سست داخلی و بین المللی رژیم اسلامی تنها با سرکوب خشن به ظاهر قوی آراسته شده است. اما تمام مسئله اینست که این سیاست نتیجه نداده و مردم را سرجایشان ننشانده است.
موج جدید اعتراضات کارگری و اعتراضات معلمان، که در اساس اعتراض علیه فقر و تبعیض است، برآمد جدیدی از اعتراض طبقات محروم جامعه علیه فلاکت عنان گسیخته است. موقعیت طبقه کارگر و نیروی وسیع معلمان در عین حال در اثر سیاستهای جمهوری اسلامی و سرمایه داری شکننده شده است. وسیعترین بخش طبقه کارگر در استخدام دائم نیست. کار قراردادی یک مشخصه سرمایه داری ایران است. از قراردادهای یکساله، شش ماهه، سه ماهه، یک ماهه، و سفید امضا تا فقر در درجات نسبی و مطلق و اخیرا شدید، چرخاندن زندگی را به یک فن تبدیل کرده و در عین حال رقابت و محافظه کاری را در میان بخشهای مختلف طبقه کارگر دامن میزند. شرکتهای بزرگ که با مجموعه ای از پیمانکاران طرف هستند، بخشا به طریق عشایری با کارگران فصلی یک کمپانی یا شرکت طرف میشوند. کوتاه بودن کار، تحرک نیروی کار کارگران و ثابت نبودن آن، بی تجرگی کارگران این بنگاههای پیمانی، خصوصیت قراردادها، جدائی عملی بخشها و خودمختار بودن آنها، عدم پاسخگوئی شرکتهائی مثل نفت و پتروشیمی و ماشین سازی در قبال عملکرد این شرکتهای همکار به کارگران، و مجموعه مشکلاتی تو در تو تحرک گسترده کارگری را با موانع مختلف مواجه میکند.
این وضعیت در مورد معلمان هم صدق میکند. معلمان حق التدریسی که تعداد آنها هر روز زیاد میشود، قوانین تبعیض آمیز، و شمشیری که بالای سر شغل و امروز و فردای معلم وجود دارد، معضلات مشخصی در مقابل پیشروی اعتراضات معلمان میگذارد. اینها از جمله موانع واقعی هستند که باید در بررسی و تعیین تاکتیک برای این اعتراضات در نظر گرفته شود.
سوالات اساسی
این واقعیت موجودیت طبقه کارگر و وضعیت سرمایه داری در ایران باید مورد بحث قرار گیرد. رمز تحرک و تشکل کارگر در چنین موقعیت نامساعدی چیست؟ چگونه کارگر میتواند از پس این موانع برآید و نیروئی متحد به میدان بیاورد؟ چه سیاستهائی را باید در پیش گرفت و چه سیاستهائی را باید نقد کرد؟ مثلا نساجیها، صنایع کوچک مختلف و محلی، کشت و صنعت ها، کاغذ سازیها، صنایع کهنه و قدیمی و کارگاهی ایران مثل تراشکاریها، حتی چایکاران و برنجکاران و غیره، اینها مجموعه ای هستند که هیچ آینده اقتصادی ندارند. این کالاها که توسط این صنایع به بازار عرضه میشود، توسط عده دیگری از همین آقایان در بازار جهانی به قیمت بسیار ارزانتری خریده میشود و در بازار ایران با نصف قیمت تمام شده این صنایع بفروش میرسد. هیچ سرمایه داری در این شرکتها نمیتواند ادامه دهد. یا باید بتواند رقابت کند یا ورشکست میشود. مسئله خصوصی سازی ها و طرحهای جانبی واگذاری و فروش و تعطیل تدریجی برخی صنایع، نیز عمدتا همین منطق را دارد و یک نتیجه برای طبقه کارگر و بخشهای شاغل در این مجموعه صنایع دارد.
چه نباید کرد؟
اعتراضات کارگری در این بخشها باید به خواسته هائی واقعی منجر شود. در غیر اینصورت چیزی عاید کارگران نمیشود و بعد از دوره ای این مبارزات سرکوب و یا بی نتیجه میماند. کارگر به موقعیت بدتری میرود و تحرک مجدد را مشکل تر میکند. با این فرض صنایعی که در مقابل تعطیلی، ورشکستگی و یا واگذاری قرار گرفته اند، سیاست کارگری نمیتواند متکی بر حفظ وضع پیشین باشد. اگر سرمایه دار نمیتواند کارخانه را اداره کند کارگر نمیتواند مجبورش کند که حتما باید کار را ادامه دهد. منطق سرمایه این نیست و این سیاست هم نتیجه نمیدهد، کما اینکه تاکنون نداده است. سرمایه هر عاملی را که سد مقابل تامین سود و انباشت گردد از میان برمیدارد. اگر معادن دیگر منبع تامین انرژی نیستند یا گران تمام میشوند، معدن تعطیل و معدنچی بیکار میشود. سیاست بازنگهداشتن معادن و صنایعی که چنین موقعیتی داشتند، علیرغم مبارزات پرشور و تاریخی کارگران، به نتیجه نرسیدند. و یا اینکه روند خصوصی کردن صنایع و به عبارت دیگر انتقال مالکیت کارخانه بین بخشهای مختلف سرمایه داران امر کارگر و مسئله کارگر نیست. از زاویه منفعت کارگری این سرمایه و کلیت آنست که دشمن کارگر است. مسئله تماما پیامدهای فوری این تحولات روی زندگی حال و آینده کارگر و خانواده کارگری است.
مجمع عمومی کارگران
وقتی به تعیین سیاست میرسیم، فوری موضوع اتحاد صفوف کارگران در هر سطح خودنمائی میکند و به شرط پیشروی تبدیل میشود. اما مستقل از هر تغییرات و مانعی، کارگر تنها میتواند برای خواست آنروزش بصورت یکپارچه و متحد اعتراض کند. یعنی هدف عمومی منشا به میدان کشیدن توده کارگران در این اعتصابات است. بنابراین در بحث تعیین این سیاستها باید روی فاکتوری که کارگران را متحد میکند و مکانیسمی که کارگران را متحد نگاه میدارد، اتکا کرد و آن را بسیار جدی و حیاتی فرض کرد. در فقدان حق تشکل کارگری و اختناق و حراست کارخانه، تنها مجمع عمومی کارگران است که میتواند اراده توده کارگر و همدرد را به میدان بکشد. حتی تعیین هیئت های نمایندگی کارگری بجای مجمع عمومی خود کارگران نمیتواند این خلا را پر کند. اگر هیئت نمایندگی متکی به مجمع عمومی نباشد و مرتب قدرت و صلاحیت و امنیت اش را از توده کارگر نگیرد، کار زیادی از پیش نمیبرد و همیشه امکان ترساندن و مرعوب کردن و متفرق کردن آنان به روشهای مختلف هست. مجمع عمومی ظرفی است که کارگر و معلم را در قلمرو اعتراض روزشان وارد و دخیل میکند و تصمیم و سرنوشت را به عقل همگانی میسپارد. مجمع عمومی در حین اعتصاب ارگانی است که کارگران اعتصابی را متحد نگاه میدارد و به لحظات و سوالات حین اعتصاب پاسخ میدهد و نیروی کارگران را پشت همان تصمیم میبرد. روشن است برای مقابله با این تهاجم وسیع به معیشت کارگران و فلاکتی که تحمیل کرده اند، حرکتی که از پشتوانه محکم توده کارگران برخوردار نباشد نمیتواند پیش رود.
سیاست کارگری در قبال ورشکستگی و خصوصی سازیها
سوال بعدی سیاست و خواست در مقابل خصوصی سازی و تعطیلی صنایع است. قوانین کشور و قانون کار ضد کارگری رژیم اساسا زندگی کارگر را در اینگونه مواقع پیش بینی نکرده است و آنجا هم که عناوینی طرح شده مشمول اکثریت عظیم کارگران نمیشود. با سیاست خارج کردن کارگاههای پنج و ده نفره از قانون کار و تداوم وسیع بیکار سازی و خصوصی سازی ها و به مزایده گذاشتن صنایع، سوال اینست در مقابل بیکاری گسترده چه باید کرد؟ "کارخانه را تعطیل نکنید" پاسخ نیست. کارخانه تعطیل میشود. کارگر اخراجی سیاستش چیست؟ تنها یک مطالبه واقعی میتوان مطرح کرد که نه از نوسانات و افت و خیز حرکت سرمایه، بلکه از موقعیت انسانی و واقعی کارگر در جامعه بعنوان انسان شروع میکند و آن حق زندگی کردن است. کارگر در مقابل بیکاری تنها شعارش میتواند این باشد؛ یا کار یا بیمه بیکاری مکفی! هیچکدام نمیشود. در مقابل کار قراردادی تنها میتواند الغا آنرا بخواهد. اما سوال واقعی بعدی اینست که کارگر اخراجی دیگر دستش به جائی بند نیست. محیطی برای جمع شدن مثل کارخانه و اهرمی مانند اعتصاب در دست ندارد. اعتراض خیابانی و هر روزه هم برایش میسر نیست. اینجا مسئله وحدت کل طبقه کارگر برجسته میشود. اگر بیکاری بخشی از کل طبقه را از میدان خارج میکند و بعنوان شمشیری بالای سر بخش شاغل عامل ارزان نگهداشتن کار کارگر و ایجاد تفرقه و غیره است، آنوقت تلاش برای اتحاد طبقه تنها میتواند در اتحاد کارگران شاغل و بیکار و یا اتحاد طبقه کارگر متحقق شود. شعار بیمه بیکاری مکفی، شعار بخش بیکار یا ارتش بیکاران نیست، شعار طبقه کارگر است. و مبارزه علیه بیکاری تنها میتواند با اتکا به اتحاد شاغل و بیکار و یا اتحاد کار علیه بیکاری پیش برده شود. در غیر این صورت برای شاغلان امروز بیکاری امری مربوط به بقیه است و مبارزه برای بیمه بیکاری امر کارگران بیکار میشود! در مورد دستمزدها و نقد کردن حقوق معوقه و سایر خواستهای طبقه کارگر نیز تنها حلقه های متحد کننده نیروی توده کارگران میتواند اهرم فشاری باشد که به تغییراتی منجر شود.
وضعیت امروز در ایران جلوه ای از فقر عظیمی است که چنگالش گلوی جامعه را میفشارد. طبقه کارگر در یک مقیاس گسترده در مواجهه با این وضعیت فجیع و آینده هولناک تری که سرمایه داری در ایران مقابلش گرفته است قرار گرفته است. تردیدی نیست که اعتصابات مشخص راه پیشروی خود را دارند اما سوالاتی که همین اعتصابات با آن روبرو هستند سوالاتی سراسری تراند و پاسخی وسیعتر و طبقاتی را طلب میکنند. نیروی کارگران و معلمان میتواند در این اعتراضات هرز نرود و به قدرتی اجتماعی و امیدی برای جامعه تبدیل شود. جمهوری اسلامی و جناحهایش نسخه ای برای برون رفت ندارند و گله و شکایت از نهادهای رژیم هم پاسخ کارگران را نمیدهد. دفاع از سیاست دولتی بودن بجای سیاست خصوصی سازی تنها کارگران را دنبال نخود سیاه میفرستد. دفاع از ظرفیتهای قانون ضد کارگری کار در مقابل پیمانکاران و شرکتهای عملا برده دار، معضل کارگر و امنیت شغلی و معیشت او و خانواده اش را پاسخ نمیدهد. بیکار و خیل گسترده بیکاران نمیتوانند به تنهائی به جنگ بیکاری این معضل سرمایه داری بروند. گرایش سوسیالیست و کمونیست طبقه کارگر و رهبران رادیکال کارگران وظایف سنگینی بعهده دارند. اتخاد این سیاستها نه تنها نیروی متحد کارگران را به صحنه میکشد بلکه قدرت و توان کارگران را در تعرض به فقر لجام گسیخته و دفاع از کل جامعه بالا میبرد. هر زمان کارگر در این مکان به میدان آید بخش وسیعی از جامعه را پشت خود دارد و هر زمان در چهارچوب صنف و کارخانه خویش با سیاستهای محدود تلاش کند، نتیجه تلاشش به هدر میرود.
مجمع عمومی منظم کارگران در محیط کار و زندگی، طرح سیاستها و شعارهای درست در تقابل با این سوالات محوری، پیشبرد سیاستهای مشخص و متحد کننده در اعتراضات مشخصی که حول این سوالات درمیگیرد، و بسیج نیروی شاغل و بیکار و کل طبقه امکان و دریچه پیروزی را ترسیم میکند. *
|